دياناي مندياناي من، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

💗دياناي دوست داشتني💗

دیانا و عینک آفتابی

انقدر عینک دوست داری که از مشهد مامانی برات یه عینک خرید وقتی کوچولو بودی هر کسی که عینک چشمش بود خیلی دوست داشتی و با اشتیاق میرفتی بغلش!! امروز اومدی دفتر کار مامان، کل میزو به هم ریختی عینکم زدی چشمتو داری ذوق میکنی اشکالی نداره دیگه آخرای تابستونه کم کم بیرون رفتنا کم میشه آخه هم هوا سرد میشه هم مامان دوباره دانشگاه قبول شده نمیتونه شمارو زیاد بیرون ببره.دیانا جونم سعی میکنم وقتی میرم دانشگاه اذیت نشی اولش رفتم برات مهدکودک دیدم اما بعدش دلم نیومد اونجا بذارمت هر چند که خودت خیلی خوشت اومده بود اما خوب بالاخره معایبی هم داره .دخترم دعا کن این 2 سال راحت بگذره. عزیزم شما هم باید کمکم کنی زود بخوابی ،گریه نکنی، حرف منو گوش بدی ،ت...
25 مهر 1392

تولد ریحانه جون 18 مهر 92

راستی خاله سمیه مامان ستایش و زهرا برای شما یه بلز خرید .آخه شما عاشق بلزی.عاشق اهنگ زدنی...رمانتیک من.هنرمند.نوازنده.احساساتی.دوست دارم همه هستی من... خوانندگی نانا... ستایش جون خیلی دوست داره میگه دیانا برای من قلبه... ...
25 مهر 1392

دیانای یک ساله عزیز و ناز پدر و مادر

غنچه نو شکفته ای ... 16 تیر ماه با پدر و خاله فهیمه رفتیم آتلیه سها تو شهرک غرب خیلی خوشحال بودم که برنامه ریزیام درست از آب در اومد .اما عزیز دلم دیشبش مریض شد و تب 40 درجه داشت همش خدا خدا کردم بتونیم بریم آتلیه.بالاخره رفتیم اما هم شما حال نداشتی هم من نگران که داریم اذیتت می کنیم اما آخه واقعا" حیف بود دوست داشتم عکسای یادگاریت تو همون تاریخ ثبت بشه.معذرت میخوام.اگه الان نمیرفتیم دیگه فرصتا پشت گوش انداخته می شد .عکاس بیچاره کلی تلاش کرد تا شما سرحال باشی وبخندی ایجا هم موبایلشو داده دست شما تا اهنگ گوش بدی به این طریق ساکت شدی. ...
25 مهر 1392

اینم سفر با مامان و بابا نگی یه وقت منو نبردید مسافرت!!

اواسطه خرداده و با دوستای پدرت رفتیم هتل نوشهر دو روز موندیم و گشتیم و شما رو گزدوندیم...خیلی دختر خوبی بودی.به موقع می خوابیدی غذاتم خوب می خوردی... نبینم گریه هاتو مادر...همیشه بخند.باشه عزیزم؟؟؟ ...
25 مهر 1392

عکسهای به جا مونده از روزهای از دست رفته!!!

من که خیلی غصه میخورم از روز اولی که به دنیا اومدی برات وبلاگ نساختم منو ببخش مامان جون اما می خوام یه سری از عکسایی که خاطره انگیزه ایجا بذارم که بزرگ شدی ببینی و کلی بخندی گل من باید همیشه شاد باشه... این اولین عکسته توی بیمارستان .خاله فهیمه جون شمارو به دنیا اورد .میگفت یکی از تمیزترین بچه هایی بودی که تا حالا به دنیا اورده.دختره تمیز و پاکیزه مامان دوست دارم. یادم رفته بود که توپولی بودی.جانم.عسلم.عشقم آخه این چه حرکتیه که شما بچه ها اینقدر بهش علاقه دارید؟ میخوای بگی خیلی بدنت انعطاف پذیره؟! یا نه!! میخوای بگی پاهات از شیر مامان خوشمزه تره؟؟!! دیانا به خوندن کتاب خیلی علاقه داره. آخی یادش به ...
25 مهر 1392